آرتین آرتین ، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 17 روز سن داره

آرتين شیرینی زندگی مامان وبابا

درسهای زندگی-زرتشت

  نصایح بسیار زیبای زرتشت به پسرش   ونصایح مامان وبابا برای آرتین قبل از جواب دادن فكر كن فرمان خوب ده تا بهره خوب یابی راستگو باش تا استقامت داشته باشی مطابق وجدان خود رفتار كن كه بهشتی شوی      نصایح بسیار زیبای زرتشت به پسرش   آنچه را گذشته است فراموش كن و بدانچه نرسیده است رنج و اندوه مبر   قبل از جواب دادن فكر كن هیچكس را تمسخر مكن   نه به راست و نه به دروغ قسم مخور   خود برای خود، زن انتخاب كن   به شرر و دشمنی كسی راضی مشو   تا حدی كه می‌توانی، از مال خود داد و دهش نما &n...
30 دی 1391

تولد پرنیان

         پرنیان جونم تولدت مبارک عزیز دلم 17 دی تولد پرنیان بود وچون تو ماه صفر بود عمه یاسی 5شنبه 21 دی یه جشن کوچولو گرفت وشما بچه ها چه کیفی میکردین وحسابی هم بهتون خوش گذشت راستی آرتین خان ماهم معلوم شد به رقص آذری علاقه داره چون خیلی با نمک لزگی میرقصید اینم جیگرای من تو تولد                              عزیزم اونقدر ناز شدی که دل همه رو میبری اینم یک نمونش پپری جونم ایشالا120 ساله بشی   ...
24 دی 1391

گلم 18 ماهگیت مبارک

                                                    " آرامش" سهم  "قلبی" است، که در تصرف خداست. قلبت " آرام" ولحظاتت "خدایی" عزیز دلم ١٨ ماهه شد نور چشمم،عزیز درونه ام،همه وجودم ماهگیت مبارک              این هدیه ما برای گل پسری   راستی گل من ٢٢ دی ماه یعنی درست تو ١٨ ماهگی ١٢دندون آسیاب پایین سمت راستش جوونه زد عزیز دلم مبارکت باشه...
24 دی 1391

جمعه جالب

    ♥: آرتین جان تا این لحظه ، 1 سال و 5 ماه و 2٣ روز و 3 ساعت و 5 دقیقه و 33 ثانیه سن دارد :.♥   عزیز دلم از وقتی که وارد ١٧ ماهگی شدی خیلی خیلی اخلاق ورفتارت عوض شده   دیروزم (١٥/١٠/١٣٩١) که خیلی کارهای خاص وجالب انجام دادی که برات مینویسم صبح که از خواب بیدار شدی منو صدا کردی مـــــــامــــــــان وبعدش بلافاصله گفتی مـــــامـــــان ددر بــــــابــــا منو نمیگی مونده بودم منظورت چیه   بعدش باهم رفتیم دستشویی وشما میخواستی با همون دمپایی هات بیایی بیرون که من نگذاشتم وشما عصبانی وبدو بدو رفتی پشت مبلها قایم شدی وحس کردی که جات خوب نیس...
17 دی 1391

درسهای زندگی-بنی آدم اعضای یکدیگرند

                  ﻣﻌﻠﻢ ﺍﺳﻢ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﻛﺮﺩ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﭘﺎﻱ ﺗﺨﺘﻪ ﺭﻓﺖ ،  ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺖ: ﺷﻌﺮ ﺑﻨﻲ ﺁﺩﻡ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻥ ،  ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﺷﺮﻭﻉ ﻛﺮﺩ:       ﻣﻌﻠﻢ ﺍﺳﻢ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﻛﺮﺩ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﭘﺎﻱ ﺗﺨﺘﻪ ﺭﻓﺖ ،  ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺖ: ﺷﻌﺮ ﺑﻨﻲ ﺁﺩﻡ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻥ ،  ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﺷﺮﻭﻉ ﻛﺮﺩ: ﺑﻨﻲ ﺁﺩﻡ ﺍﻋﻀﺎﻱ ﻳﻜﺪﻳﮕﺮﻧﺪ      ﻛﻪ ﺩﺭ ﺁﻓﺮﻳﻨﺶ ﺯ ﻳﻚ ﮔﻮﻫﺮﻧﺪ ﭼﻮ ﻋﻀﻮﻱ ﺑﻪ ﺩﺭﺩ ﺁﻭﺭﺩ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ      ﺩﮔﺮ ﻋﻀﻮﻫﺎ ﺭﺍ ﻧﻤﺎﻧﺪ ﻗﺮﺍﺭ   ﺑﻪ ﺍﻳﻨﺠﺎ ﻛﻪ ﺭﺳﻴﺪ ﻣﺘﻮﻗﻒ ﺷﺪ ،ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺖ: ﺑﻘﻴﻪ ﺍﺵ...
17 دی 1391

درسهای زندگی

                     شیرزنان ایران   سه هزار نفر از خونریزان مغول در شهر زنگان ( نام زنگان پس از نام شهین به شهر زنجان گفته می شد ) باقی ماندند           شیرزنان ایران سه هزار نفر از خونریزان مغول در شهر زنگان ( نام زنگان پس از نام شهین به شهر زنجان گفته می شد ) باقی ماندند  جنگ در باختر ایران باعث شد دو هزار و هفتصد نفر دیگر از سربازان خونریز مغول هم از شهر خارج شوند و بسوی مرزهای  دور روان شوند در طی یک هفته 67 مرد میهن پرست زنگان کش...
16 دی 1391

اولین پرس غذا

   عزیز دلم دیشب همه ما مهمون مامانی بودیم ومامانی به خاطر کریسمس                برای شام مارو برد بیرون به صرف کباب که موقع سرو غذا به جای 7پرس 8پرس غذا آوردن الهی من قربون این پسرم بشم که برای خودش مردی شده  وبراش غذا سفارش میدن، گلم، من اول بادیدن غذای شما خیلی خیلی خوشحال شدم و خوشحالی دوم این بود که شما 95%یک دونه کباب کوبیده رو خوردی دیگه اون لحظه من احساس میکردم که خوشبخت ترین آدم روی زمین هستم آخه شما چند روزی بود که درست حسابی غذا هم نخورده بودی وحسابی هم خوشت اومده بود دردونه من بیشتر از من مامانی وباب...
12 دی 1391

درسهای زندگی

                    اندیشه کن؛ امـــا نخند !   به سرآستین پاره ی کارگری که دیوارت را می چیند و به تو می گوید، ارباب . نخند! به دستان پدرت، به جاروکردن مادرت، به.. به.. به.. به.. به..   نــخــنــــد ...                                                          &...
10 دی 1391

پسر ناز من

                                       عزیزدردونه من هر چقدر از شیرین زبونیات بگم بازم کمه اسم بابا رضا،عبدالرضا که خیلی ها بهش میگن آقا رضا شما هم اول میگفتی بابا بعضی وقتها هم که میخواستی خودتو لوس کنی میگفتی بابایی   چند وقتی بود که میگفتی آ ییـــــــــزا دیروزم خیلی بامزه صدا میکردی اَدوزا ، اَدوزا منو بابارضا را نمیگی اول 2تا شاخ درآوردیم بعدش زدیم زیر خنده              ...
9 دی 1391